یک صبح پر از دعا و لبخند و طنین «حیدر حیدر»در مصلای تهران

به گزارش گروه فرهنگ و جامعه؛ هوا هنوز خنک است. نسیمی که از سمت مصلی میوزد، بوی چمنهای تازه آبخورده را با خود دارد. خیابانهای اطراف پر از جمعیتی است که از مسیرهای مختلف، پیاده و سواره، خود را به محل برگزاری نماز عید فطر میرسانند. از متروی شهید بهشتی و سهروردی، مردم فوجفوج بیرون میآیند. برخی آرام ذکر میگویند، برخی با هیجان با همراهانشان درباره دیدار امروز صحبت میکنند. جوانی که با دوستانش آمده، میگوید: «حس این نماز یه چیز دیگه است، عید رو باید با مردم و با رهبرمون جشن گرفت.»
در محوطه مصلی، صفوف نماز آرامآرام شکل میگیرد. صدای همهمه آرام مردم با نوای قرائت قرآن در فضا آمیخته است. زنانی که با چادرهای سفید و گلدار آمدهاند، یک گوشه مشغول نجواهای خودشاناند، برخی زیر لب دعا میخوانند و برخی دیگر کودکانشان را آمادهی نماز میکنند. پیرمردی با تسبیح در دست، به سمت جایگاه ویژه نگاه میکند و زیر لب زمزمه میکند: «خدا را شکر که عید امسال هم توانستیم نماز را در این مکان بخوانیم...»
لحظهای که صداها یکی شد
ناگهان، لحظهای که همه انتظارش را دارند، فرا میرسد. صدای تکبیرها بلندتر میشود. همهمهای که لحظاتی پیش در محوطه جریان داشت، جای خود را به یک موج هماهنگ از ذکر و شعار میدهد. وقتی رهبر انقلاب وارد جایگاه خطبهها میشوند، گویی انرژی تازهای در جمعیت جاری میشود. لحظهای بعد، صدای طنینانداز نوای معروف «حیدر حیدر...» در فضا میپیچد.
احساسات فوران میکند. عدهای با چشمانی اشکآلود تکبیر میگویند، برخی مشتها را گره کردهاند و شعار سر میدهند. جوانی که درست کنار ورودی جایگاه ایستاده، با صدایی لرزان میگوید: «این لحظه، انگار همه خستگی روزهای گذشته رو از تن آدم درمیاره...» مرد میانسالی که همراه پسر نوجوانش آمده، دستش را روی شانهی فرزندش میگذارد و لبخند میزند: «ببین پسرم، این عشق مردم رو، این وحدت رو...»
در قنوتی که آرزوها اوج میگیرد
نماز که آغاز میشود، آرامش خاصی سراسر مصلی را فرامیگیرد. در قنوتهای طولانی نماز عید، هزاران دست رو به آسمان بلند شده است. پیرمردی آرام اشک میریزد، جوانی لبهایش را آرام تکان میدهد، و کودکی که کنار مادرش ایستاده، با دستان کوچکش از او تقلید میکند. «اللهم اهل الکبریاء و العظمه...»؛ اینجا، انگار همه آرزوهای نگفته مردم در این چند جمله خلاصه شده است.
تهرانِ عید؛ یک شهر با لبخندهای بیشتر
بعد از نماز، مردم آرامآرام از مصلی بیرون میآیند. اما این پایان حال و هوای عید نیست، بلکه تازه آغاز آن است. خیابانهای تهران حالا رنگ و بویی دیگر دارد. جلوی قنادیها، صفهای طولانی شیرینی عید برقرار است. پارکها و بوستانها پر از خانوادههایی است که برای گشتوگذار آمدهاند.
در میدان ولیعصر، گروهی از جوانان دور هم جمع شدهاند و درباره خطبههای نماز عید صحبت میکنند. یکی از آنها میگوید: «حرفهای آقا خیلی مهم بود، باید ببینیم در روزهای آینده چه اتفاقاتی میافته.» آنسو، در میدان امام حسین، پدربزرگی که دست نوهاش را گرفته، با مهربانی اسکناسی نو را در جیب او میگذارد و لبخند میزند: «این هم عیدی تو، مبارکت باشه پسرم!»
یک عید برای بیشتر آغوش گرفتن
تهران، در این صبح عید، مهربانتر از همیشه به نظر میرسد. مردم در کوچه و خیابان به هم عید را تبریک میگویند، کودکان لباسهای نو به تن کردهاند و صدای خندههایشان در فضا پیچیده است. مغازهداری که جلوی در مغازهاش ایستاده، بی آنکه چیزی بگوید، برای عابران خرما تعارف میکند.
امروز، تهران انگار شهری است که لبخند در آن فراوانتر شده، دستها بیشتر از همیشه در دست یکدیگرند، و عید بیش از آنکه در کلام باشد، در دلها حس میشود.
انتهای پیام/